نوشته شده توسط : tanita

يک حرکت زيبا
موضوع:

                         بخونیدش خییییییییلی با حاله

 

چهار دانشجو كه به خودشان اعتماد كامل داشتند يك هفته قبل از امتحان پايان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر ديگر حسابي به خوشگذراني پرداختند. اما وقتي به شهر خود برگشتند متوجه شدند كه در مورد تاريخ امتحان اشتباه كرده اند و به جاي سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراين تصميم گرفتند استاد خود را پيدا كنند و علت جا ماندن از امتحان را براي او توضيح دهند. آنها به استاد گفتند: « ما به شهر ديگري رفته بوديم كه در راه برگشت لاستيك خودرومان پنچر شد و از آنجايي كه زاپاس نداشتيم تا مدت زمان طولاني نتوانستيم كسي را گير بياوريم و از او كمك بگيريم، به همين دليل دوشنبه دير وقت به خانه رسيديم.».....استاد فكري كرد و پذيرفت كه آنها روز بعد بيايند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر يك ورقه امتحاني را داد و از آنها خواست كه شروع كنند....آنها به اولين مسأله نگاه كردند كه 5 نمره داشت. سوال خيلي آسان بود و به راحتي به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتيازي پشت ورقه پاسخ بدهند كه سوال اين بود: « كدام لاستيك پنچر شده بود؟»....!!!



:: بازدید از این مطلب : 238
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : 14 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : tanita

دلم برای تنهایی میسوزد☆

 

دلم براي تنهايي ميسوزد چرا هيچکس او را دوست ندارد

 

 

مگر او چه گناهي کرده که تنها شده

 

جرم تنهايي چيست که هيچکس او را نميخواهد ديشب تنهايي

 

از اتاقم گذشت دنبالش دويدم ولي او رفته بود.

 

تنهاي تنها نيمه شب او را مرده کنار حوض

 

خانه پيدا کردم از گريه چشمانش قرمز

 

بود برايش گريستم آخر او از تنهايي مرده بود

 

 تنهايي مرد و  من تنها تر شدم....

تنهایی عادت من است..



:: بازدید از این مطلب : 335
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : 14 آبان 1389 | نظرات ()